۱۰/۳۰/۱۳۹۳

فهم فرق

فهم بعضی چیزا ساده است
مثل فرق زنده بودن و زندگی کردن
فهم بعضی چیزا خیلی سخت نیست
مثل فرق اونی که دوست داره خواباش واقعی باشه با اونی که می خواد زندگیش یه خواب باشه
فهم بعضی چیزا هم کار هر کسی نیست
مثل فرق کسی که از تواضع زیاد مغروره با اونی که از غرور زیاد متواضع شده

اعجاز

گاهی وقت ها بالش هم یک معجزه است .

شکلک

و چه عمیق اند واژه ها 
.
.
.
.
.
.
ادای احترام

قهرمان

قهرمان ها محبوبند ,
همه آن ها را دوست دارند ,
تسلیم نمی شوند ,
نمی میرند ,
نجات می دهند ,
خوبند ,
گاهی تا سال ها جاودانه اند ,
اما...
بازیچه اند ....
در دستان بازی سازها ...
کسی آن ها را نمی شناسد ,
پشت صحنه ,
بازی می دهند ,
به ظرافت ...
و شدت ....

wisdom

همیشه کیک دست اونیه که از در پشتی میاد .....

خیال باف

آدمای خیال باف دو دسته اند
 یا هیچ چی رو نمی دونن و می خوان اونا رو طوری تصور کنن که می خوان ,
یا همه چی رو می دونن و می خوان اونا رو طوری تصور کنن که می خوان

حال

حالم چطوره ؟   مثل یه بارونی مشکی توی لباس شویی 

طبقه بندی اجتماعی

همه آدما دیوونه اند , فقط نوعش فرق داره

سیاه

چه کسی گفت که بالای سیاهی نبود رنگ دگر
رنگ رخسار سپاهی که اسیر غم توست

هدف

وقتی یه نفر خیلی آروم از اتاقش تا یخچال می ره و فقط آب می خوره ، مطمئن باشید هدفش هر چی بوده رفع تشنگی نبوده ....

آشغال

در را گشودم , باد سردی در وزیدن بود
 با اکراه و تردید برگشتم تا دوباره نگاهش کنم
 با آن نگاه همیشگی اش پرسید : داری می روی ؟
کمی مکث کردم و به آرامی سری تکان دادم
چهره اش در هم رفت , با خشم گفت :
پس چرا آشغالا رو نمی بری بذاری سر کوچه ؟؟؟

سکو.....

آنقدر حرف برای گفتن داشتم که حال ساکت باشم , قابل پیش بینی بود , اگر قرار بود همه چیز را بگویم دیگر داستان ما خاص نمی شد , همین اداهاست که ما را خاص کرده , سکوت مسخره و ژست خاص بودن و صد کوفت دیگر , چه فرقی دارد , من که سکوت کرده ام

جهان بینی مادرانه

همه چیز برعکسه , می ری دستشویی آب سرده باید یخ کنی واستی تا گرم شه , میری کاهو بشوری آب داغه باید بسوزی صبر کنی تا سرد شه ........ و البته هیچ کی بهتر از مامانت نمی تونه دنیا رو بت نشون بده ..............

۱۰/۲۹/۱۳۹۳

کم شناسی

خیلی بده وقتی می بینی هیچ کس تو رو کامل نمی شناسه

بعد می بینی حتی خودت هم خودت رو نمی شناسی

اختیار و تقدیر

قبلا فکر می کردم تنها چیزی که دست خود آدم نیست مرگه , اخیرا فهمیدم تنها چیزی که دست خود آدمه مرگه ...

چرا

گرچه بي رحمي ولي بر بينوايان راحمي

دست گيري مي كني گاهي ولي از مچ چرا

بر تمام حول و حال اين جهان آگه تويي

مي شوي جوياي احوالم ولي از باب حال گيري چرا

گر چه مي دانم كه خواهي صاحب قلبم شوي

مي كني مشغول خود دل را ولي از راه دلگيري چرا

من تن و جان را فدايت مي كنم ارباب من

اين همه سرباز و داروغه براي زورگيري پس چرا

تو به دنبال غلامي حلقه در گوشي نه عشق و عاشقي

من كه در بند تو افتادم بگو اين دست و پا گيري چرا

نيمي از عالم شده شیدای  چشم نافذت

اين نگاه و عشوه  و آن چشم گيري ها چرا

بحران دم خر

بزرگ ترین آرزوم دم داشتن یه خره

.
.
.
.
.

همونی که از کرگی دم نداشت

۱۰/۲۶/۱۳۹۳

خوب و بد

جنگ خوب است
شکست خوب است
حذف خوب است
ترس بد است
جا ماندن از جنگ
نرسیدن به مسابقه
مخفی شدن برای حفظ داشته های بی ارزشت
این ها بدند
خجالت آورند